ماجرای سفر شبانه رهبرانقلاب بعد از عزل بنیصد
تاریخ انتشار: ۱۰ مرداد ۱۳۹۶ | کد خبر: ۱۴۲۴۱۱۰۲
عضو حزب جمهوری اسلامی گفت: دم در حزب جمهوری محمدرضا کلاهی جلوی ماشینم را گرفت، گفت چرا میروی، گفتم من امشب از مشهد مهمان دارم. گفت جلسه امشب مهم است. اگر بروی از دست رفته است.
خبرگزاری مهر:عضو حزب جمهوری اسلامی گفت: دم در حزب جمهوری محمدرضا کلاهی جلوی ماشینم را گرفت، گفت چرا میروی، گفتم من امشب از مشهد مهمان دارم.بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
رخدادهایی که بدون شک بهای انقلاب اسلامی بود تا خون شهدایی همچون بهشتی ها، منتظری ها، بیک نژادها، باهنر ها و رجایی ها مهر تاییدی بر حقانیت اسلام و بلند کردن علم دین توسط انقلاب اسلامی ایران باشد.
در ادامه بررسی پرونده ابعاد ناشناخته دهه ۶۰، به سراغ «حسین شمسایی» از مبارزان انقلاب و اعضای قدیمی حزب جمهوری اسلامی رفتیم تا با مرور برخی حوادث سالهای نخستین دهه 60 به واکاوی نقش حزب جمهوری اسلامی ایران در ساختن انقلاب بپردازیم.
شمسایی که عضو کمیته استقبال از امام در 12 بهمن 57 بود همزمان با تشکیل حزب جمهوری اسلامی به عضویت این حزب در آمد و معاون تبلیغات حزب جمهوری اسلامی شد. وی در دوران ریاست جمهوری حضرت آیت الله خامنه ای بعنوان رییس کل روابط عمومی دفتر رئیس جمهور مشغول بکار شد و پس از آن در دوران ریاست جمهوری مرحوم هاشمی رفسنجانی معاون ارتباطات و اطلاع رسانی دفتر ریاست جمهوری شد. وی سپس وارد مجمع تشخیص مصلحت نظام شد و در کسوت مشاور فعالیت کرد.
مدیرعامل موسسه فرهنگی مذهبی حضرت قاسم بن الحسن علیهماالسلام
وی درحال حاضر عمده وقت خود را به مسائل فرهنگی اختصاص داده و مدیرعاملی موسسه فرهنگی مذهبی حضرت قاسم بن الحسن علیهماالسلام را برعده دارد و معتقد است ورود به این عرصه مصداق «آتش به اختیاری» است که رهبر انقلاب فرمودند.
در ادامه مشروح گفتگو با حسین شمسایی از نظرتان می گذرد:
انقلاب اسلامی ایران طی چهار دهه اخیر با فراز و نشیب های بسیاری مواجه بوده از جنگ تحمیلی تا تحریم های اقتصادی و ترور شخصیت های طراز اول نظام اما در این بین دهه ۶۰ به عنوان نخستین دهه انقلاب اسلامی از ویژگی های خاصی برخوردار است دهه ای که شاید بتوان گفت پایه های انقلاب را به درستی استحکام بخشید. رهبر انقلاب اسلامی اما این دهه را دهه مظلوم انقلاب معرفی کردند و فرمودند دهه ۶۰ آنطور که باید شناخته نشده است. بفرمایید دهه ۶۰ چه ویژگی هایی داشت که امروز بعد از گذشت ۴ دهه رهبر انقلاب از دغدغه مظلوم بودن و ناشناخته ماندن آن سخن به میان می آورند.
انقلاب اسلامی در بهمن ۵۷ به پیروزی رسید، از نخستین روزهای بعد از پیروزی انقلاب کشور با مشکلات داخلی فراوانی مواجه بود؛ مسئله قومیتها، سنندج، ترکمن صحرا، کردستان؛ اینها جاهایی بودند که در آن به بهانه قومیت گرایی شاهد درگیری واقدامات گروهک های جدایی طلب و وابسته به بیگانگان بودند. فضا، فضای خاصی بود، تا جایی که هیأتی از بزرگان انقلاب همچون شهید آیت الله بهشتی و مرحوم آیت الله طالقانی برای بررسی اوضاع و ایجاد وحدت و آرامش در بین اقوام مختلف کرد راهی کردستان شدند و نقش بسزایی در خاموشی این فتنه ایفا کردند، تمام دنیا چشم به ما دوخته بود تا ببینند سرنوشت این انقلاب که دم از مردم و اسلام می زند، چه خواهد بود، چگونه میخواهیم با دوستانمان ارتباط برقرار کرده و با دنیا تعامل کنیم. ما میخواستیم به گونهای کار را مدیریت کنیم که نشان دهیم هیچگونه تزلزلی در کار انقلابمان که از ۱۵ خرداد ۴۲ آغاز شده بود، وجود ندارد. در سال ۵۸ به طور کامل درگیر تثبیت پایه های انقلاب اسلامی بودیم. تشکیل مجلس خبرگان قانون اساسی و همه پرسی و تصویب آن، مجلس شورای اسلامی، ریاست جمهوری و بخشهای مختلف حکومت از جمله اقدامات مؤثر و مشغله های اوایل انقلاب بود.
بعد از مراسم شهید شیرودی که حضرت آقا برای سخنرانی و من برای مداحی به شیرود مازندران رفته بودیم برای استراحت به محفلی رفتیم ساعت ۱۲ شب بود که آقا برای استراحت به اتاقی رفتند. ما هنوز نخوابیده بودیم، رادیو را روشن کردیم، نیمه شب بود که رادیو اعلام کرد امام (ره) طی حکمی بنیصدر را از فرماندهی کل قوا عزل کردنددشمن وقتی فهمید امیدی نیست که بتواند این انقلاب را سرنگون کند، در شهریور ۵۹ از سمت عراق علیه ایران جنگ هشت سالهای را آغاز کرد و به طور گسترده علیه ما هجمه کردند، از داخل کشور هم توسط منافقین به آنها خط داده میشد. با تمام امکاناتی که از شرق و غرب و کشورهای بزرگ دنیا در اختیار عراق قرار میگرفت، علیه ما حمله گستردهای انجام دادند و توانستند بخشهایی از غرب و جنوب کشور را به تصرف درآورند. به ظاهر در برابر انقلاب اسلامی، صدام ایستاده بود اما پشت سر او، تمام قدرتهای جهانی قرار گرفتند. این مسئله هم به سایر مشکلات داخلی اضافه شد.
در کنار این مشکلات، رئیسجمهور نچسبی با رأی مردم روی کار آمده بود که باید او را تحمل میکردیم چون امام (ره) حکم تنفیذ به او داده بود. بزرگان انقلاب از جمله شهید بهشتی، مرحوم هاشمی رفسنجانی و همه بزرگان، مدام با او درگیری داشتند اما چارهای نبود جز اینکه او را تحمل کنند تا کار به جایی برسد که بشود او را برکنار کرد. بی درایتی و وادادگی های بنی صدر باعث شد روزهای ابتدایی جنگ شرایط بر نیروهای رزمنده تنگ شود و بخش های زیادی از خاک کشور را در غرب و جنوب از دست دادیم. بزرگانی چون شهید چمران پس از رشادتهای فراوان در این راه به شهادت رسیدند. یادم هست اوایل سال ۶۰ شهید شیرودی که یکی از خلبانان رشید و دلاور و مکتبی ارتش بود هم به شهادت رسید.
بنده بعنوان مداح و آیت الله خامنه ای هم بعنوان سخنران به مراسم این شهید در مازندران دعوت شدیم و در این مراسم شرکت کردیم.
بعد از اتمام جلسه شب برای استراحت به محفلی رفتیم. ۱۲ شب بود که آقا برای استراحت به اتاقی رفته بودند. ما هنوز نخوابیده بودیم، من بودم با جمعی از پاسداران همراه آقا. رادیو را روشن کردیم، نیمه شب بود که رادیو اعلام کرد امام (ره) طی حکمی بنیصدر را از فرماندهی کل قوا عزل کردند . از صدای تکبیر و خوشحالی ما آقا بلافاصله از اتاق بیرون آمدند و با دفتر حزب تماس گرفتند، از پشت تلفن به ایشان گفتند چند بار از بیت امام سراغ شما را گرفتند اما نتوانستیم پیدایتان کنیم.
صحبت شد همان شبانه به سمت تهران حرکت کنیم. آقا گفتند بچهها خسته اند، از صبح درگیر برنامه ختم بودند، سخت است که شبانه تا تهران رانندگی کنند. من گفتم ایرادی ندارد تا تهران برایتان میخوانم که راننده خوابش نبرد. نماز صبح را بین راه به امامت حضرت آقا به جماعت خواندیم وحدود ساعت ۶ یا ۷ صبح بود که به تهران رسیدیم. ما به حزب رفتیم و آقا مستقیم به سمت جماران رفتند که بعد از آن موضوع رأی عدم کفایت بنیصدر نیز از سوی مجلس داده شد.
منافقین هم در چنین فضایی کار تشکیلاتی کرده بودند و در جاهای مختلف، حتی در دانشگاهها اسلحه پنهان کرده و مشغول خرابکاری بودند تا با یک اتحاد نامقدس با بنیصدر به ترور دست بزنند، دیدند که قوای مسلح در جبههها درگیر مبارزه با صدام است، بستر را مهیا دیدند و از فرصت نهایت استفاده را برده و رو به حذف فیزیکی و ترور چهرههای موجه و مقامات ارشد نظام آوردند.
بعد از ورود منافقین به فاز مسلحانه، یکی از نخستین اقدامات این گروهک، ترور مقام معظم رهبری در مسجد ابوذر تهران بود. آن روز کجا بودید و چگونه از این ماجرا باخبر شدید؟
حزب جمهوری برای کادرسازی نظام به وجود آمده بود که شهید بهشتی در رأس آن و مابقی در بدنه تلاش میکردند که بخشهای مختلف را به طور درست در کشور به دست انقلابی های متعهد ومتخصص و با نگرشی برآمده از اسلام راستین بسپارند. همین کادرسازیها امکان تشکیل بخشهای مختلف را فراهم میکرد به طوری که نهضت آزادی به دلیل داشتن چنین سیستم تشکیلاتی توانست بازرگان را به مسئولیت برساند.
من آن زمان معاون تبلیغات حزب جمهوری اسلامی بودم، مسئولیت تنظیم برنامهها و ضبط سخنرانیها با واحد ما بود. آقا فرمودند میخواهم به طور منظم در مساجد شاخص محله های تهران سخنرانی کنم و به سؤالات مردم به ویژه جوانان پاسخ دهم. آن زمان شبهات زیادی را مطرح میکردند که عمده آن هم از جانب منافقین بود. شهید بهشتی بسیار مورد هجمه بود. مرحوم هاشمی رفسنجانی و خود آقا هم به شدت تحت هجمههای افکار عمومی که تحت تأثیر منافقین بود، قرار داشتند
آقا این تصمیم را به عنوان کاری که میتوان سریع انجام داد تا افکار عمومی روشن شود، گرفتند. اولین جا مسجد ابوذر تهران بود. آقای مطلبی امام جماعت آن مسجد بود که از قبل از انقلاب پایگاهی برای انقلابیون آن منطقه بود و پس از انقلاب نیز با تقدیم شهدای فراوان نقش بسزایی در پیشبرد انقلاب داشته و دارد. بنابراین شد اولین مسجد از سلسله مساجد تهران در جنوب غرب و در این مسجد باشد. در معاونت تبلیغات حزب، یکی از همکاران ما به نام شهید بالاگر مسئول ضبط برنامهها بود که در فاجعه هفتم تیر به شهادت رسید. به او گفتم برای ضبط برنامه به مسجد ابوذر برود.
سخنرانی اعلام عمومی شده بود، یعنی تبلیغاتی برای آن انجام شد؟
در منطقه تبلیغ کردند و همین تبلیغات باعث شد دشمنان نظام از این تصمیم باخبر شده و برای آن برنامهریزی کنند. جمعیت کثیری در مسجد جمع شدند، منافقین هم در مسجد آدم داشتند. قبل از این هم گروهک فرقان دست به ترورها میزدند که مرحوم هاشمی، شهید مطهری و شهید مفتح را هم آنها ترور کردند. سران منافقین با بنیصدر از کشور خارج شده بودند و خانههای تیمی فراوانی شناسایی شده بود که مرحوم لاجوردی در این شناساییها نقش بسیار پررنگی داشت. اینها در چنین فضای آشفته داخلی اقدام به آغاز عملیاتهای مسلحانه در ۶ تیر سال ۶۰ کردند. بعد از نماز ظهر و عصر، آقا پشت تریبون رفته و تنها بخشی از سخنرانیشان گذشته بود که انفجار صورت گرفت. ضبط صوت معاونت تبلیغات حزب جمهوری هم از بین رفت. به ما خبر دادند که انفجار در مسجد ابوذر رخ داده، حال آقا خوب نیست و ایشان را به بیمارستان بهارلو بردند. کل حزب به هم ریخت، فضا آشفته شد.
همه به شدت به هم ریخته بودند و مدام با بیمارستان تماس میگرفتند. چند نفری از حزب برای ملاقات راهی بیمارستان شدند اما امکان ملاقات وجود نداشت. شرایط بحرانی بود، مدام با کسانی که احساس میکردیم به لحاظ پزشکی با بیمارستان در ارتباط هستند و اطلاعاتی از اوضاع آقا دارند، تماس میگرفتیم.
عصر روز ششم تیر برخلاف همیشه که فضای بسیار پرشور و حرارتی بر حزب حاکم بود فضای غمگینی در حزب به وجود آمد.
غروب ششم تیر بود که آقای بهشتی با حزب تماس گرفتند و گفتند از قبل به آقای وحید گلپایگانی قول دادم امشب در مسجد انصارالحجه ابتدای خیابان خاوران سخنرانی کنم. دوستان نظرشان این است که امشب من در هیچ محفلی حضور پیدا نکنم، با توجه به حادثه امروز مسجد ابوذر تصمیم بر این است که برای مسائل امنیتی سخنرانی امشب لغو شود غروب ششم تیر بود که در جریان کارهای حزب، به اتاق شهید حاج علی درخشان رفتم که از اعضای شورای مرکزی و مسئول امور مالی حزب بود، از مبارزین ثابت قدم و خوشخلق بودکه ایشان هم در حادثه هفتم تیر به شهادت رسید. رفتم از اوضاع آقا باخبر شوم که گفت همه در حال تلاشند تا وضعیت بهبود پیدا کند.
ایشان چند دقیقهای از اتاق خارج شدند، تلفن روی میز زنگ خورد، گوشی را برداشتم. شهید بهشتی پشت خط بود. خطاب کرد: آقای درخشان؟ گفتم: حاج آقا، آقای درخشان نیستند. همین الان از اتاق رفتند بیرون. گفت: شما؟ گفتم: من فلانی هستم. شهید بهشتی پاسخ داد اتفاقاً با خود شما کار داشتم. و فرمودند من از قبل به آقای وحید گلپایگانی قول دادم امشب در مسجد انصارالحجه ابتدای خیابان خاوران سخنرانی کنم. دوستان نظرشان این است که امشب من در هیچ محفلی حضور پیدا نکنم، با توجه به حادثه امروز مسجد ابوذر تصمیم بر این است که برای مسائل امنیتی سخنرانی امشب لغو شود.
شما که اهل آن حوالی هستید، بروید و از قول من برای مردم توضیح دهید که مصلحت نبود امشب به این مسجد بروم. به مجرد اینکه فضا مساعد باشد، در اولین فرصت برای سخنرانی خواهم آمد. من رفتم بعد از نماز پشت تریبون قرار گرفتم و طی سخنانی ضمن ابلاغ سلام آیت الله بهشتی اعلام کردم بنا بر مصلحت و با توجه به حوادث پیش آمده در مسجد ابوذر ایشان عذر خواهی کردند و وعده دادند در اولین فرصت پس از استقرار شرایط و آرامش اوضاع سیاسی در جمع نمازگزاران حاضر شوند.
روز ششم تیر یعنی یک روز قبل از انفجار ساختمان حزب جمهوری، کلاهی را در دفتر حزب دیدید، چه واکنشهایی از خودش نشان میداد، اصلاً چگونه انسانی بود؟
بله، روز ششم تیر هم در حزب بود. کلاهی یک جوان شیکپوش، خوشرو و به شدت کاری بود و کارمند بخش استان تهران حزب بود.
چطور توانست به کار تشکیلات آن هم در بخش استان تهران ورود کند؟
البته مسئولیت مهمی نداشت اما کار گزینش آن زمان اینگونه نبود که به طور ریز تمام سوابق یک نفر استخراج شود. در گرماگرم کار بود و همه میخواستند تلاش کنند؛ روزی که برای ثبتنام در حزب اعلام عمومی شد، در کانون توحید اعضای اصلی حزب مثل شهید بهشتی، آیتالله خامنهای، مرحوم هاشمی رفسنجانی و شهید باهنر، همه بودند، سیل جمعیت بود که برای ثبتنام مراجعه میکرد. مردم احساس میکردند یک تشکیلات اسلامی به وجود آمده که میتوانند در آن ورود کنند. شناسایی تکتک این افراد و استخراج سوابق آنها آن هم در آن شرایط کار دشواری بود. کلاهی هم مثل بقیه ثبتنام کرد و بعد در تشکیلات تهران مشغول به کار شد.
کلاهی کارمند تدارکات وخدمات بود. صبح زود میآمد و آخر شب از حزب میرفت؛ اینگونه افراد از دو حالت خارج نیستند یا واقعاً عاشق هستند یا فکر شیطانی دارند. از صبح تا شب سختترین کارها را انجام میداد، اصلاً وانمود میکرد که طالب کارهای سخت و دشوار است؛ با همین شیوه خودش را بین تشکیلات حزب جا کردکلاهی کارمند تدارکات و خدمات بود. صبح زود میآمد و آخر شب از حزب میرفت؛ اینگونه افراد از دو حالت خارج نیستند یا واقعاً عاشق هستند یا فکر شیطانی دارند. از صبح تا شب سختترین کارها را انجام میداد، اصلاً وانمود میکرد که طالب کارهای سخت و دشوار است؛ با همین شیوه خودش را بین تشکیلات حزب جا کرد.
همین باعث شد رابط بین دفتر تشکیلات تهران با دفتر مرکزی شود. کارش این بود که روزهای یکشنبه که جلسه حزب برگزار میشد، یک کارتن از نشریات مختلف و خبرنامه برای پخش بین مهمانان جلسه از دفتر استان تهران به ساختمان مرکزی بیاورد. هر هفته ۱۰۰ تا ۱۵۰ مهمان از سه قوه و کارشناسان و شخصیتهای مختلف در جلسه حزب حضور داشتند. این خبرنامهها بین آنها توزیع میشد.
روز هفتم تیر هم طبق معمول این کارتن را آورد و چون برنامه همیشگی بود، مورد بازرسی قرار نگرفت. روز هفتم تیر همچنان نگرانی از حال آیتالله خامنهای وجود داشت اما شهید بهشتی آمدند و گفتند اوضاع ایشان بهتر است و تقریباً تثبیت شده؛ جلسه حزب هم امروز برگزار میشود.
دکتر بهشتی نماز مغرب و عشاء را در زمین ورزشی ساختمان حزب خواندند و بعد از آن به سمت سالن حرکت کردند. اشاره کردند کسی بیرون نماند، همه وارد اتاق جلسات شوند تا جلسه رأس ساعت خود آغاز شود. جلسه که آغاز شد، کلاهی گفته بود سفارش بستنی دادم، میروم بستنیها را بگیرم. میرود که بستنیها را بیاورد، سر خیابان سوئیچ بسته انفجاری را فشار داده و سالن اجتماعات حزب را منفجر میکند.
مقام معظم رهبری که مصدوم بودند و در جلسه حضور نداشتند، اما مرحوم هاشمی رفسنجانی کجا بودند؟
مرحوم هاشمی رفسنجانی هر هفته در جلسات حزب حاضر میشدند و همیشه هم در صندلیهای جلو، نزدیک شهید بهشتی مینشستند. اما آنروز پس از شرکت در جلسه شورای مرکزی به دلیل نگرانی شورا از شرایط جسمی آیت الله خامنه ای مرحوم هاشمی قبل از مغرب حزب را ترک می کند و به عیادت آیت الله خامنه ای می رود. شهید باهنر هم در جلسه نبود و مقدر بود که هیچکدام از اینها در آن جلسه حاضر نباشند والا اگر بودند، اینها هم همانجا به شهادت میرسیدند.
شما کجا بودید؟
آن روز از صبح درگیر تدارک برنامه عصر بودم. یکی از دوستان مشترک بنده و آقا، حاج محمود اکبرزاده هستند؛ از مبارزان و ادبای معروف مشهد که به نمایندگی از دوستان مشهد به تهران آمده بود تا از آقا عیادت کند. در روز هفتم تیر موفق به عیادت نشد لذا به اصرار من قرار شد آن شب را در خانه ما بماند. عصر حدود ساعت ۶ یا ۷ بود که به دفتر حزب آمد. از استاد حمید سبزواری و آقای سید محمد میرمحمدی که از دوستان مشترک بنده وآقای اکبرزاده بودند هم دعوت کردم. کارهایم که تمام شد، با آقای اکبرزاده سوار ماشین شدیم تا از ساختمان حزب بیرون آمده و به سمت منزل حرکت کنیم. دم در کلاهی جلوی ماشین را گرفت، گفت چرا میروی، گفتم من امشب از مشهد مهمان دارم. به من گفت جلسه امشب مهم است. ممکن است مسئله ریاست جمهوری مطرح شود. اگر بروی از دستت رفته. گفتم به هر صورت من امشب مهمان دارم، نمیتوانم بمانم. کلاهی گفت مهمانت را هم بیاور چون امشب ما برخی چهرههایی که حزبی نیستند را هم دعوت کردیم. گفتم نه من نمیتوانم در جلسه حزبی مهمانم را بیاورم. آقای اکبرزاده به من گفت این آقا کیست که اینگونه پیله کرده که حتماً در جلسه امشب حزب بمانی؟ گفتم یکی از بچههای استان تهران است که کار نشریات را انجام میدهد.
با آقای اکبرزاده سوار ماشین شدیم تا از ساختمان حزب بیرون آمده و به سمت منزل حرکت کنیم. دم در کلاهی جلوی ماشین را گرفت، گفت چرا میروی، گفتم من امشب از مشهد مهمان دارم. به من گفت جلسه امشب مهم است. ممکن است مسئله ریاست جمهوری مطرح شود. اگر بروی از دستت رفتهبه منزل که رسیدیم، بعد از استراحت و نماز مغرب و عشاء ساعت حدود ۹:۲۰ بود که سفره شام را پهن کردیم که یکباره تلفن خانه زنگ خورد. گوشی را برداشتم، یکی از دوستان حزبیمان بود که ساکن سرچشمه بود. گفت فلانی خودت هستی، گفتم بله. گفت تو جلسه حزب نبودی، گفتم نه. گفت حزب به هوا رفت. با شنیدن این خبر بی اختیار گوشی تلفن از دستم افتاد، دوستان سراسیمه جویای خبر شدند و پس از اطلاع از ماجرا همه با هم بلند شدیم و سمت سرچشمه رفتیم.
وقتی به حوالی حزب رسیدیم از شدت فاجعه و دود و آتش ناشی از آن و ازدحام جمعیت تمام راه ها بسته شده بود. تا اینکه یک به یک خبرهای ناگوار میرسید و پیکرهای غرق خون رفقایمان را به بیمارستانها منتقل می کردند. تاصبح گوشم به رادیو و خواب به چشمانم نمی آمد. بعد از اذان صبح رادیو شروع به پخش قرآن کرد و یک به یک نام شهدا را با غم و اندوهی فراوان اعلام می کرد.
متاسفانه مسبب اصلی این جنایت در شرایط نابسامانی که وجود داشت، وارد حزب شد و بعدها هم هیچ پروندهای از وی پیدا نشد. هیچ برگه و آدرس دقیقی از او کشف نشد. حتی معلوم نشد چه کسی او را معرفی کرده است. او بود که چنین ضربهای را به پیکره انقلاب زد. جلسات حزب، جلسات مبارکی بود و حقیقتاً منافقین فهمیدند که کجا را باید نشانه بگیرند و بزنند. چندین وزیر و معاونین وزرا، ۲۷ نماینده مجلس و تعداد زیادی از اعضای قوه قضائیه دربین شهدای جلسه هفتم تیر حزب جمهوری بودند. اینها با انفجار ساختمان حزب میخواستند نظام را از کار بیندازند
نهم تیر وقتی زنگ جلسه علنی مجلس به صدا درآمد، برخی از نمایندگان که در حادثه هفتم تیر مجروح شده بودند را با ویلچر و برانکارد به مجلس آوردند تا جلسه به رسمیت برسد و حتی یک روز هم مجلس تعطیل نشود. آنها پیشبینی میکردند با این اقدامات، نظام را از کار بیندازند اما خواست خدا بود که آیتالله خامنهای و مرحوم هاشمی رفسنجانی در آن جلسه نباشند و بارها
منبع: فردا
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.fardanews.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «فردا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۴۲۴۱۱۰۲ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
تجربه حضور «رویاباف و قاضی» در کانادا/ ماجرای خانم قاضی چیست؟
حسام اسلامی که این روزها برای نمایش مستند تازهاش «رویاباف و قاضی» به تورنتوی کانادا رفته تا فیلمش را روی پرده و همراه با تماشاگران جشنواره «هاتداکس» ببیند، درباره ایده اولیه این مستند به خبرنگار مهر گفت: برای من موضوع حفاری و جستجوی اجناس باارزش قدیمی جذاب بود. در مراحل تحقیق، متوجه شدم مازندران، به طور ویژه سوادکوه یکی از بالاترین آمار قضایی مربوط به حفاری های غیرمجاز را دارد. این پروندهها، فقط به حفاری ختم نمیشود، گاهی جرایم دیگر مثل قتل هم در این مسیر رخ میدهد یا ریزش چاه یا محل حفاری، باعث مرگ جستجوگر و حفار شده است. درگیریهای بین حفارها هم خودش ماجرایی است. این پروندهها و این حفاریها، ایده ساخت «رویاباف و قاضی» شد.
این کارگردان در بخش دیگری از صحبتهایش با اشاره به نقش پررنگ طبیعت در فیلم گفت: لوکیشن آن منطقه با طبیعت بکر و چشم نواز، بخش دیگری از جذابیت این ماجرا برای من بود. حفاری، گاهی در شهر یا منطقه مسکونی رخ میدهد، گاهی در دل طبیعت. طبیعت در چنین حفاریهایی یک شخصیت است و هویت دارد. طبیعت با دادن نشانههای اغلب مبهم، حفارها را گمراه، ترغیب یا سردرگم میکند. افرادی که در طبیعت دنبال گنج میگردند، هر سنگ، شی یا درختی برایشان معنا دارد و فکر میکنند، اینها نشانه هستند و باید بهشان توجه کرد.
اسلامی در پاسخ به این سوال که «رویاباف و قاضی» درباره مردم و رویاهایشان است، گفت: ما درباره یک موقعیت انسانی صحبت میکنیم که ریشهای دیرینه و تاریخی دارد. ما تمدنی باستانی داریم، این رویا و تمایل، برای دستیابی به گنج و میراث و ثروت گذشتگان در بسیاری از ما وجود داشته است. در ادبیات کلاسیک ما، داستانهای بسیاری با این مضمون وجود دارد. وقتی درباره امروز حرف می زنیم، این تمایل و رویا، تشدید میشود. هر چه شرایط اقتصادی سختتر میشود، گرایش به این رویا بیشتر میشود. مردم فکر میکنند، روی زمین نمیشود به این خواسته رسید اما زیر زمین میشود، آن را دنبال کرد.
کارگردان مستند «پروژه ازدواج» درباره شخصیت خانم قاضی در مستند «رویاباف و قاضی» گفت: من نمیدانستم در سیستم قضایی، قاضی خانم داریم. مجوزهای لازم برای فیلمبرداری در منطقه را گرفتیم، روز اول، متوجه شدم قاضی پرونده های میراث فرهنگی یک خانم است. ایشان بسیار مسلط بود، برای اولین بار در طی سالهای کارم، با چنین شخصیتی مواجه شدم که این قدر مقابل دوربین راحت بود و خیلی سریع، با حضور ما در دفترش، کنار آمد. در یک فضای مردانه و سختگیر قضایی، همه با احترام به خانم قاضی نگاه میکردند و ایشان محل رجوع و بسیار دقیق و حرفهای بود. این نکته برایم جذاب بود.
اسلامی با توجه به نمایش مستند «رویاباف و قاضی» در جشنوارههای «هاتداکس»، «ایدفا» و «تروفالس» و واکنش تماشاگران به حضور شخصیت قاضی خانم گفت: برای مخاطبان جالب بود که در ایران قاضی خانم فعالیت میکند، آنها تحت تاثیر فیلم و این شخصیت بودند. هم مخاطبان ایرانی خارج از کشور و هم تماشاگران خارجی، درباره این شخصیت سوال میپرسیدند و یکی از نکات جذاب فیلم، برایشان حضور، اقتدار و تسلط او بر کارش بود. به نظرم، فهم جامعه ایرانی و مسایل اجتماعی آن ساده نیست و با یک جمله و کلمه نمیشود درباره رخدادها، شخصیتها و موقعیتها صحبت کرد.
کارگردان «متهمین دایره بیستم» در پایان درباره لحن و فضای فیلم تازهاش «رویاباف و قاضی» گفت: یکی از جذابیتهای فیلم برای تماشاگران در جشنوارههایی که «رویاباف و قاضی» در آن روی پرده رفت، لحن طنزآمیز و فضای آن بود. موضوع اجتماعی و حال و هوای شخصیتها جدی و گاه تلخ است، اما فیلم از نظر مخاطبان سرخوش و طنازانه است. لحن طنز فیلم را میگرفتند، آن را دوست داشتند و در تمام نمایشها، واکنش نشان میدادند. امیدوارم در ایران هم، مخاطب با فیلم ارتباط برقرار کند. «رویاباف و قاضی» پر از حسهای متفاوت و رنگارنگ است، نه لزوما شکست و تلخی.
مستند «رویاباف و قاضی» فیلم تازه حسام اسلامی، روایتی است از تلاش مردم منطقه سوادکوه برای یافتن گنج. «رویاباف و قاضی» دوشنبه ۱۰ و پنجشنبه ۱۳ اردیبهشت ماه در جشنواره «هات داکس» کانادا روی پرده رفت و از آن استقبال شد.
«رویاباف و قاضی» آبان ۱۴۰۲ در جشنواره «ایدفا» به عنوان تنها فیلم ایرانی تولید شده در ایران، نمایش داده شد، این مستند پس از آن در جشنواره «تروفالس» میسوری آمریکا روی پرده رفت و اکران در «هات داکس» سومین حضور بینالمللی این مستند است.
این مستند، به زودی در جشنواره ژان روش پاریس و میلینیوم ورشو، نمایش داده خواهد شد.
عوامل مستند «رویاباف و قاضی» عبارتند از کارگردان: حسام اسلامی، فیلمبردار: حامد حسینی سنگری، تدوین: افسانه سالاری، صداگذار: مهرشاد ملکوتی، موسیقی: یونس اسکندری، تهیهکننده: حسام اسلامی.
حسام اسلامی، پیشتر مستندهای «محاکمه مصدق»، «پروژه ازدواج»، «متهمین دایره بیستم» و ... را کارگردانی کرده است.
کد خبر 6094478 آروین موذن زاده